سخن آغازین کتاب
کودکی هفت ساله، وقتی کلاس اولش تمام شد؛ به پدر و مادرش گفت: «من دیگر خواندن و نوشتن یاد گرفتهام، چرا باید بروم کلاس دوم؟ همین قدر کافیست.» پدر و مادرش طبعاً وقعی به این گفتهی کودکانهی او ننهادند و به جایش، موضوع را برای اقوام و دوستانشان تعریف کردند. نتیجه این شد که حرف او تا مدتها دستمایهی خندهی دیگران بود. آن کودک نه تنها به کلاس دوم رفت، بلکه دبیرستان را تمام کرد، وارد دانشگاه و دورهی شش سالهی دندانپزشکی شد، یعنی تا همانجا ۱۸ سال تحصیل. بعد فکر میکنید تحصیلش تمام شد؟ نه! وارد یک دورهی دکتری شد که اولین بار بود برگزار میشد و به خاطر همین، سر و تهش معلوم نبود. کار به جایی رسید که فامیل با یادآوری آن حرفی که در کودکی زده بود به او گفتند: «نمیخواهی تمامش کنی؟»
آن کودک هفت ساله من بودم که البته از یک نظر راست گفته بودم. رویای کودکی من نویسنده شدن بود و برای نویسنده شدن، شاید سواد کلاس اول کم باشد، اما دیگر نزدیک به بیست و سه سال تحصیل هم لازم نیست؛ اگر هم باشد، باید در رشتههایی باشد که دخلی به نویسندگی داشته باشد، نه دندانپزشکی و بعد از آن هم دندانپزشکی اجتماعی.
نامرتبط بودن رشتهی تحصیلی، تنها مانع برای نویسندگی نبود. معلم دانشگاه شده بودم و عملاً وقتی برای پرداختن به رویای کودکیام نداشتم. گذشت و گذشت تا همهگیری کرونا دانشگاهها را تعطیل کرد. آن وقت بود که از سر بیکاری، شروع کردم به جامهی عمل به آرزوی دیرینه پوشاندن و انتشار یادداشتهایی کوتاه در شبکههای اجتماعی. خیلیهای دیگر هم در آن دوران بیکار بودند و از سر بیکاری نوشتهها را میخواندند و باز هم از سر بیکاری بازخورد میدادند. اما من این بازخوردها را جدی گرفتم.
این یادداشتها، گاه خاطره، گاه حدیث نفس، گاه اشارهای به وقایع روز، گاه بیان احساسی عمیق و گاه معرفی یک کتاب یا فیلم است که به محضر ارزشمندتان تقدیم میشود. سعادتمند خواهم بود اگر کسی با خواندن آنها حالش بهتر شود، حتی برای یک لحظه. هنگام نوشتن آنها خیلی وقتها تنها نبودهام. هیجان، تردید، شادی، غم و احساسات وصف ناشدنی دیگری با من بودهاند. رفیقترین همراهم اما، اشک بوده است که در زمان نگارش خیلی از این نوشتهها تنهایم نگذاشت؛ به خصوص نوشتههایی که دربارهی امید بود. عجیب نیست این همنشینی اشک و امید؟
و در پایان سپاسگزارم از تشویقهای دوست بزرگوارم دکتر رفیع کافیه، دندانپزشک و پژوهشگر تاریخ و همچنین تشکر میکنم از دوست گرامی دکتر سیامک شایان امین، دندانپزشک و مدیر انتشارات دندانه.
محمدرضا خامی، تیر ماه ۱۴۰۲
دیدگاهها و سوالها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.