دندان من کجاست؟

مجموعه کتاب‌های مینا- جلد سوم

نویسنده: سمیرا آرامی

تصویرگر: سعیده نصرتی‌ فرد

خلاصه داستان:

پادشاهى دندان طلاى خود را گم مى‌كند. به وزير خود فرمان مى‌دهد تا در قصر و شهر، دنبال دندانش بگردند. دندان طلاى پادشاه در دهان هيچ كسى پيدا نمى‌شود. تا اينكه وزير در دهان دخترى، دندان‌هاى زيبا و مرواريدى مى‌بيند. وزير گمان مى‌كند كه اين دندان‌ها، همان دندان طلاى پادشاه است كه دختر، با سحر و جادو آن را به مرواريد تبديل كرده است. دختر مى‌گويد دندان خودش است و با خميردندان اين‌طورى سفيد مانده است. وزير حرف دختر را باور نمى‌كند و او را به قصر مى‌برند تا دندان‌هاى مرواريدى‌اش را به پادشاه نشان بدهند. پادشاه با تعجب به دندان‌هاى مرواريدى دختر نگاه مى‌كند و دستور مى‌دهد تا يكى يكى دندان‌ها را بكشند اما قبل از آن، از دختر مى‌خواهد كه با دندان‌هايش، لبخند بزند تا پادشاه بتواند خودش را با دندان‌های دختر تجسم کند. دختر لبخند مى‌زند و پادشاه عاشق دختر مى‌شود. پادشاه از تصميمش منصرف مى‌شود و با دختر عروسى مى‌كند و فرمان مى‌دهد در شب عروسى در قصر خميردندان درست كنند و به مردم بدهند. كلاغى كه دندان طلاى پادشاه را دزديده است، در شب عروسى پادشاه، دندان طلا را زير پنجه دارد و آنها را نگاه مى‌كند.