درباره کتاب آتشی در خرمن
…. شیخ بهاءالدین ولد (پدر مولانا) در نیشابور به دیدار شیخ فریدالدّین عطار رفت و شیخ كه نشان بزرگی در جبین كودک خردسال بهاءالدین مشاهده كرد، نسخهای از مثنوی اسرارنامه خود را به جلالالدین هدیه كرد و به پدر مولانا گفت: «زود باشد كه این پسر تو آتش در خرمن سوختگان عالم زند.»
و عشق است كه در نوای نی مولانا قصههای عشق مجنون را روایت میکند و آنچنان غرق در معشوق است كه «اندر دل من درون و بیرون همه اوست»؛ و تمام دغدغه او، دغدغه عشق و معشوق است و از این دوری و مهجوری همیشه در ناله است.
بی همگان بسر شود بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
بیتردید در بین ادیبان، فلاسفه، عرفا و نویسندگان، بسیار میتوان یافت که عمیق و رسا گفتهاند و نوشتهاند؛ اما به یاد پیرزنی که فقط یک کلاف داشت و چون شنید که میخواهند یوسف را بفروشند او هم برای خریدن روان شد و چون از او پرسیدند «معلوم است که یوسف را به تو، با این دارایی اندک، نمیفروشند! پس چرا میروی؟» و او پاسخ داد «فقط میخواهم که نام من هم جزو خریداران یوسف باشد!» با همین تضمین، این کوچکترین هم خواست تا ارادت خود را بیان داشته باشد.
امیدوارم که این گردآوری از کتابها و مقالات و سخنرانیها در کنار برخی نوشتههایم که در واقع شاید نسیمی است از اقیانوس مثنوی مولانا، برای علاقهمندان مفید باشد. هرچند که:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
دیدگاهها و سوالها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.